سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یا دانشمند باش یا دانشجو یا شنونده و یا دوستدار و پنجمی مباش که هلاک می گردی . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

فعلا تصمیم نگرفتم !

 بافته هایی از جنس آخر سالیش !

یا رومی رومی یا زنگی زنگ ، همین طور که آقا کلاغه مشغول زمزمه ی این آواز بود دستش گیر کرد به تخم مرغهای رنگ کرده ی سر سفره ی هفت سین و از گوشه ی چشمش قطره اشکی بیرون نیومده بود محض اخراج سال قبل و تحویل پست جدید که لنگه دمپایی عینهو قاشق نشسته و به بدمزگی کلم سرخ کرده که اتفاقا اون روز مامان واسه نهار بچه ها درست کرده بود  پرواز کنان و با صدای موتور جت از بغل گوشش گذشت و سر راه دو کیلو گوجه بادمجون که اون روزا نایاب شده بود خرید و اتفاقا یه دیده بوسی هم با آقا کلاغه که تازه از کارواش برگشته بود کرد .

آقا کلاغه که اون روز سه تا لیوان شیرشو نوش جون نکرده بود رو کرد به لنگه دمپایی که اتفاقا از بس آفتاب توی مخش تابیده بود شده بود عینهو کله ی آقاجون نور افکن ! این بود که آینه بغل کلاغه هم برق افتاد و روشن شد که چی ؟! تو هم از واتیکان ( مردسه ) جیم فنگ شدی کلک ؟ یا مار پس کله تو نیش زده که دهنت اینقده بو می ده ؟ شما چه خمیر دندونی نوش جان می کنید ؟ تغییر رشته دادی  کروموزومای مخت تاب تاب عباسی می کنن یا لی لی ؟ منم بازی منم بازی ...

کلاغه جیغ زد و آدامس بادکنکی توی دهنش ترکید ؛ لنگه دمپایی جیغ زد و گفت خیرندیده تو که چهار شنبه سوری رو گذاشتی جیب بغل دزد نخورتت ! ننه ات سر قبرت چراغ زنبوری روشن کنه نیشت بزنه بگی اوخ ! نکنه تنه ات خورده به تنه ی مربی استقلال اینقده سربه هوا شدی کلک ؟ با همه آره با مام آره ؟ زود باش رو کن بینیم بااااااا !

کلاغه که مخشو واسه مواقع ضروری احتیاج داشت دستشو کرد توی دماغش دفترچه حساب پس انداز بانک ملتشو بیرون آورد ، چشمای لنگه دمپایی اخرین بالانسو زد و لنگ در هوا چشمکی زد و رفت بره بانک که خودشو یه سر به خانم دکتر نشون بده که یه وقت توی مسافرتای نوروزی آب روغن قاطی نکنه خانم بچه ها کیفشون کوکش تموم بشه مجبور شه به ساز مخالف فرغون آق کلاغ اینا ساعتشو تنظیم کنه .

 اما بشنوید ازهمون لنگه دمپایی خودمون که وسط راه چشمش افتاد به هووش که صغری خانم چیده بود پس کله ی حیاط زیر سایه که همون جا جیز شد ! یعنی افسردگی گرفت و سقط شد رفت پی کارش خونه ی مامان جون اینا واسه خونه تکونی آخر سال زیر همون تک چنار پیر و سر به هوا که شبا یادش می رفت دندوناشو خلال کنه واسه بچه هاش آش نذری بذاره کنار ؛ اما هیچ کی یادش نبود که شهرداری گفته آشغالا رو ساعت نه بذارید سر کوچه یه وقت به گربه های گارفیلد ندیده که کارت اینترنتشون تموم شده شورش کنن که چی ؟ نون خشک می خریییییممم کت شلوار ، دست دو ، یک ،لیگ برتر ! خونه دار و بچه دار زنبیلو وردار و بیار و هیچ کی شتلق دستی نزنه به پشتشون و صداش هم در نیاد که اینا عامل اصلی گرونی اند ، بابا بیاین جمعشون کنید محل رو بوی گند برد مسافرت ! حالا تو هی وایسا تو صف بلیط قطار و اتوبوس و شرکت نفت و کوفت و زهرمار تا بلکه یه پرتغال گندیده گیرت بیاد شیکم بی صابمونده رو باهاش لیف بکشی ! حنا رو که می گن آمریکا تحریم کرده آقاجون خاک بر سر شد رفت ، حالا چه طوری سیبیلاشو طلا بگیره عین مخمل گرد گرفته ی تو حوض که ورجه وورجه می کنه میگه اسم من ماهی یه شب عیده ! ما که نه حاجی فیروز دیدیم دلمونو خوش کنیم تا بلکه دوزار بیشتر کاسب شیم یه تیکه نون حلال از تو حلقوم مردم بکشیم بیرون نه عمو نوروز که بلکه ام این وصله های لباسمونو بهش نشون بدیم بگیم دمت گرم ! تو بودی سالی یه روز بودی دیگه ؟ ببین ما رو به چه حال و روزی انداختی کلاغای آسمون به حالمون می خندن جیکشونم در نمی یاد این جوجه های یه روزه ! دماغشونو بگیری می رن مطلب واسه وبلاگت می نویسن خفن !

 ای لعنت به جد و آباد اونی که گفت کلاغه بیاد توی این  وبلاگ واسه خودش عرض اندام کنه و گند بزنه به نوشته های قبلی صاحاب نوشته های پیشین که غلط کرده با این مزخرفات اسم خودشو بذاره نویسنده باد بندازه توی غبغب که بابا ای والله ... تو هم این کاره بودی و رو نمی کردی کلک ؟ رنگ همون سبزه های نوروزی بشه چشمات کلاغ قصه ی ما رو ندیدی ؟ نمی دونم چی شد وسط راه گم شد گورشم معلوم نشد روی کدوم جهنم تپه ای سوار کرده بود و بیمه شم نکرده بود ، عزرائیل دو برگ جریمه اش کرد و حالا سر سیاه سال نو باید  بره بیاد کف پای چشم یارو رو نوک بزنه بلکه فرجی بشه یه آپارتمان مافنگی گیرش بیاد توش سرشو بذاره زمین کپه ی مرگشو کول کنه بذاره روی دمش واسه ی اسباب کشی .

دیدم ! دیدم ! ببینم همونی نبود که داشت رو چینه ی دل تو یادگاری می نوشت ؟

پیشاپیش ، پساپیش و یکی مونده به پیشاپیش و پساپیش ؛ سال نوی همتون  مبارک ، خیرشو ببنید !

امضا :

شیربرنج دم نکشیده ی امسالی 

 

 




هاجر زمانی ::: جمعه 86/2/21::: ساعت 10:38 صبح

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 13


بازدید دیروز: 0


کل بازدید :5219
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
هاجر زمانی
کلمات زیادی تا به حال تاتی تاتی کرده ام ، با همه شان در کودکستان ذهنم بازی کرده ام . من حتی کودکی ماه را دیده ام ، زمانی که مثل یک فیلسوف کوچک روبه رویم می نشست و درسکوت به خوابهایم گوش می داد . اما حالا کجاست گهواره ی ماه مانندی که لالایی آرامش نشانش را به دلم - رایگان ، هدیه کند ؟
 
>>آرشیو شده ها<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<